به گزارش گروه فرهنگی قدس آنلاین، فارغ از آنچه سالهای متمادی تحت عنوان «هنر برای هنر» بر فضای هنری سایه افکنده بود اما رسالت آگاهی بخش و انتقال مفاهیم گوناگون به واسطه زبان بی پیرایه هنر همچنان جزیی جدایی ناپذیر از هنر و هنرمند بوده است و آن زمان که هنر از ابزاری در دست کلیسا خارج و زبان مردم شد ابعاد دیگری نیز پیدا کرد. اما هنر به واسطه ذات پرجوش و جریان سازش در فضای محدود و چارچوبهای رایج ساختار فرهنگی قرار نگرفت و به متن جامعه نیز راه پیدا کرد. هنر تعاملی دقیقاً شکلی از جریان بی واسطه با مخاطبش است و هنرمند خود را همچون حائلی از میان اثر و مخاطب برمیدارد و مخاطب بی واسطه با اثر روبهرو میشود. هنر تعاملی سنت قدیمی موزهها و گالریها را دستخوش تغییرات بسیاری کرد و علاوه بر این که چهارچوب نمایشگاهها و فضای بسته گالریها را شکست، توانست مخاطب را از یک تماشاچی صرف به عنصری فعال در ترکیب و تغییر اثر هنری تبدیل کند.
اما سوال اینجاست که در جامعه ما چقدر این مفاهیم به گوش و چشم مردم آشناست و تا چه حد حضور فعال هنر تعاملی در متن و بطن جامعه حس می شود. شاید حتی بد نباشد پیش از پاسخ به این سؤال به این مهم نیز توجه کنیم که اساساً هنر فارغ از تعاملی و مشارکتی بودنش تا چه حد به فضای جامعه رسوخ کرده است و سطح شهر آراسته به آثار هنری است؟ از سویی دیگر ردپای حضور هنرمند در سطح زندگی شهری تا چه حد دیده میشود و سهم هنر خیابانی، دیوارنگاری، مجسمههای شهری در این میان چقدر است؟
رسول اولیازاده، عکاس پیشکسوت و مدیر خانه عکاسان جوان اما نظر دیگری دارد و درباره این که چگونه میتوان هنر را از گالری ها خارج کرد و به سطح شهر رساند، می گوید: به نظرم همین هنر نمایشگاهی که شما مثال می زنید و می گویید باید از آن عبور کرد و به متن جامعه رسید هم شکل درستی ندارد. در واقع اینجا یک سؤال مهم مطرح میشود و آن هم این است که اساساً وقتی هنرمندی اثرش را عرضه می کند به دنبال چیست و چه هدفی را دنبال می کند. واقعیت این است که هنرمند به منظور ارتباط با مخاطب و با این نگاه که بتواند جامعه را درگیر خودش کند وارد این فضا میشود. اولین لایه جامعه که باید درگیر این ماجرا شود مسئولان فرهنگی آن جامعه هستند، سپس قشر فرهنگی و دانشگاهی و در مرحله آخر عامه جامعه درگیر این اتفاق میشوند.
وی در ادامه میافزاید: با این حال ما شاهد این هستیم که نمایشگاه برگزار میشود و برای آن تبلیغات بسیاری هم صورت میگیرد اما گویی مسئولان فرهنگی در خواب هستند و نه خودشان به نمایشگاهها سر میزنند و نه نمایندگانش را به این رویدادهای فرهنگی ـ هنری میفرستند و در نتیجه در این محافل عملاً حضوری ندارند. از سویی دیگر قشر فرهنگی جامعه و دانشجویان نیز تا حدودی در این محافل حاضر میشوند که این استقبال نیز چندان پررنگ نیست. در مقابل اینها، یک سری مجموعهدار هم هستند و به دلیل اینکه نمیتوانند در زمینههای دیگری کار تجاری کنند، به عرصه هنر ورود میکنند و چند تابلو میخرند، شش ماه تا دوسال آن را نگه دارند و سپس با یک قیمت بیشتر میفروشند که در این حالت هم بیشتر بحث تجاری هنر مطرح است.
رئیس اسبق خانه عکاسان ادامه میدهد: با این اوصاف به نظر شما هنرمند رغبت میکند آثارش را از گالری خارج کند؟ بگذارید مثالی در مورد خودم بزنم. من از سال 94 تا 98 روی یک پروژه به نام «تمنای بهشت» کار کردم اما دریغ از این که یکی از مسئولان فرهنگی ما سر بزند و ببیند که «تمنای بهشت» اصلاً چیست؟ محض رضای خدا یک نفر پیدا نشد بیاید و ببیند که در این نمایشگاه که چهارسال برای آن زحمت کشیده شده چه اتفاقی افتاده است! من چهارسال زمان گذاشتم و شخصاً برای به ثمر رسیدن این پروژه هزینه کردم تا به بهترین شکل ممکن این نمایشگاه ارائه شود اما وقتی آثار من فروش نروند منِ هنرمند از کجا باید هزینههایم را تأمین کنم تا بتوانم روی پروژه های جدیدم کار کنم؟ در این وضعیت آیا اصلاً رغبت و حالی برای من میماند که در مورد مسائل اجتماعی، فرهنگی و اتفاقات روز جامعه اثر غیرنمایشگاهی تولید کنم؟
وی در بخش دیگری از سخنان خود در پاسخ به این پرسش که چرا هنرمندان برخی کشورهای توسعه یافته اشتیاق بیشتری به حضور در فضای اجتماعی دارند، در حالی که دغدغه درونی هنرمند ارتباطی با شرایط ندارد، گفت: شما مثال خارج از کشور را میزنید و میگویید هنرمندان در آن فضا به متن جامعه آمدهاند و آثارشان را در فضای اجتماعی و زندگی روزانه مردم خلق می کند. بله! درست است. مثلاً در پاریس و دیگر شهرهای اروپایی نمایشگاه های خیابانی برگزار می شود. زمانی که من مدیر خانه عکاسان بودم همین شکل از هنر تعاملی را به سازمان فرهنگی هنری شهرداری پیشنهاد دادم اما دریغ از یک نفر که واکنشی نشان دهد و بگوید این پروژه بسیار عالی است و بیایید تعامل کنیم. آن زمان من طرح یک نمایشگاه خیابانی درباره حجاب و عفاف را ارائه دادم و قرار بود از خیابان حجاب تا ابتدای کارگر تابلوهایی در خیابان نصب شود و یک نمایشگاه خیابانی برپا کنیم. به مسئولان فرهنگی شهرداری هم گفتم هزینههای این برنامه با شما و تأمین عکس این نمایشگاه با من؛ اما برای هیچ کس اهمیتی نداشت که پیگیر این ماجرا باشد و حتی بخواهد راجع به این طرح صحبت شود.
این عکاس پیشکسوت میگوید: از طرفی دیگر سه سال است پروژه ای را آغاز کردهام و طرح آن را به صورت مکتوب به سازمان تبلیغات اسلامی، وزارت ارشاد، حوزه هنری و استان البرز هم ارائه کردم اما یک نفر از هیچ کدام از این نهادها علاقه ای به آن نشان نداد. درحالی که من به آنها گفتم مسئله مالی برای این پروژه ندارم و برایم دغدغه فرهنگی و هنری آن مطرح است و خواستم تا تعامل کنیم تا این کار انجام شود، اما هیچ کس پا پیش نمی گذارد. شما قضاوت کنید کدام هنرمندی در این شرایط کار میکند؟ وقتی هیچ اتفاقی نمیافتد دیگر چه انگیزهای باقی میماند؟ چه کسی باید هنرمند را حمایت و پشتیبانی کند تا اساساً کار تعاملی شکل بگیرد؟ اما من به چشم خودم دیدم در یک روز بارانی در پاریس نمایشگاه خیابانی عکس برگزار شد و مردم مشتاقانه زیرباران به تماشای عکسها مشغول بودند. آن مسئول و تیم هنری دغدغه چنین کاری را دارد اما مسئولان فرهنگی ما ظاهراً در خواب خرگوشی هستند و اصلاً دغدغهای برای چنین فعالیت های هنری و تعاملی ندارند.
مدیر خانه عکاسان جوان صحبتهای خود را اینگونه ادامه میدهد: زمانی که من در خانه عکاسان حضور داشتم با مسئولان متروی شهری صحبت کردم و به آنها پیشنهاد دادم امکاناتی در اختیار ما قرار بدهند و در مقابل من نیز عکسهای نمایشگاه را تأمین میکنم و نمایشگاههایی را در مترو برپا کنیم اما متاسفانه اشتیاقی نشان ندادند. این در حالی است که تأمین متریال هنری هم کار چندان ساده ای نیست و با این حال من تعهد انجام این کار را به آنها دادم اما متأسفانه هیچ کسی توجه و علاقه ای نشان نداد. تا جایی که بسیاری از دوستان به من میگفتند چرا اینقدرخودت را به آب و آتش میزنی؟ این مسئله آنقدرها هم ارزش ندارد اما من به عنوان هنرمند دغدغه دارم و در این شرایط چه باید بکنم و با چه کسی باید تعامل صورت بگیرد؟ وقتی چنین فضایی وجود ندارد فرهنگ آن هم در جامعه شکل نمیگیرد و مردم درگیر نمیشوند. من بارها در ایستگاه های مختلف مترو شاهد بوده ام اصلا کسی به عکس هایی که به دیوارها آویخته شده توجه نمی کند. زیرا برای این مردم فرهنگ سازی نشده است.
وی در بخش دیگری از سخنان خود در پاسخ به این پرسش که مردم چقدر برای بازدید از گالریها زمان میگذارند و از آن استقبال میکنند، گفت: یک سری افراد به صورت گروهی گالری گردی می کنند و عموماً این بازدیدها آخر هفته ها اتفاق میافتد تا ببینند چه اثر درخوری وجود دارد و خلق شده است. عدهای دیگر هم زیاد به این مسائل اعتنایی نمیکنند و گالری گردی نمیکنند و به قدری درگیر معیشت زندگی هستند که عملاً دغدغه فرهنگ و هنر ندارند. اما به طور کلی این سنت در گالری گردی جا افتاده عده ای در روز افتتاحیه به گالری ها می روند و مابقی ایام برپایی نمایشگاه گالریها سوت و کور و خالی است.
وی در ادامه در واکنش به اهمیت و تاثیر نمایشگاه ده روز با هنرمندان جهان که چند سال قبل در سطح شهر تهران برگزار شد، می افزاید: به نظرم آن پروژه یک کار غیرعلمی و غیرتخصصی بود. از این جهت که بیننده با طیف مشخص و تفکیک شدهای از آثار هنری روبرو نبود و یک بیلبورد اثر خوشنویسی بود و بیلبورد دیگر تصویری از نقاشی های اروپا را نمایش می داد. آن زمان هم گفتم که خوب است اینگونه هنر را در معرض دید عموم قرار می دهند اما این حرکت باید سنجیده، درست و اصولی انجام شود. به طور مثال یک ماه به صورت ویژه آثار خوشنویسی از قدما تا هنرمندان معاصر را به نمایش درآورید تا مردم هرجا می روند خط و خوشنویسی ببینند و چشمشان با زیبایی خط انس پیدا کند. زمانی دیگر می خواهیم هنر اروپا را به نمایش بگذاریم و آن را به نمایش نقاشی های سبک اروپا و هنرمندان شهیر آنها اختصاص بدهیم و حساب شده و با یک کار کارشناسی شده و سنجیده تابلوها را انتخاب کنیم، نه اینکه در اتوبان در حال رانندگی هستیم و بیست مدل اثر هنری میبینیم که هیچ کدام ربطی به یکدیگر ندارد.
وی می افزاید: شهروند عادی که ببینده این آثار است که مختصص نیست بتواند تشخیص دهد این اثر پل سزان است و دیگری کار ونسان ونگوگ. از طرفی دیگر باید جامعه را آماده کرد و باید لابه لای اینها بیلبوردهایی باشد که نقش اطلاع رسانی را برعهده بگیرد تا وقتی مردم بیلبوردها را می بینند بدانند که اینها به کدام نقاش، چه سبک و مکتبی تعلق دارد. اینگونه است که باید کار درستی صورت بگیرد و اگر مبتنی بر اصول کار کنیم کسی ایراد نمی گیرد. اما سال گذشته یک پروژه ای درباره محرم انجام شده بود و از عکاسان مختلف عکس هایی با محوریت ایام محرم را خریداری کرده بودند که روی بیلبوردهای بزرگ و با کیفیت خوب در سطح شهر به نمایش درآمد و هیچ کس هم به آن انتقاد نکرد و اتفاقاً مردم هم با آن ارتباط برقرار کردند. اینگونه نیست که مردم از این فضا خیلی دور باشند و اگر این حرکتها اتفاق بیفتد مردم از آنها استقبال می کنند. در همین رویداد چندین عکس از پسر من به نمایش درآمده بود و تلفنهای بسیاری به او شده بود و مردم میگفتند که کارها دیده شده و برایشان جالب بوده است. اینگونه فعالیت ها باید به شکلی باشد که حساب شده و با برنامه ریزی درست صورت بگیرد تا ثمربخش باشد.
وی در پاسخ به این سوال که با قبول اینکه شرایط برای فعالیت هنرمند در فضای اجتماعی شاید چندان مناسب و مساعد نباشد اما این وظیفه از هنرمند ساقط نمیشود و دغدغه خودِ هنرمند در این بین چه میشود، میگوید: ابتدا باید به این سوال پاسخ بدهیم که اساسا هنرمند دغدغه معاش دارد یا خیر؟ هنرمند که کاسب نیست هر صبح مغازه اش را باز کند و مردم هم از او خرید کنند و پایان روز هم درآمدی کسب کرده باشد. خیر! هنرمند کار می کند و باید کارش دیده شود. اگر کار هنرمند دیده نشود طبعاً او هم انگیزه ای برای ادامه آن ندارد. اگر اثر هنرمند فروخته نشود و نتواند از پس دغدغه های معاش خود بربیاید منزوی میشود و دیگر نمیتواند کار کند. همه توقعات را نباید به زمین هنرمند پاس داد. با هنرمند درست برخورد کنند و ببینند آیا آنها کم می گذارند یا کم فروشی می کنند. اما متاسفانه برخورد درست و مناسبی با آنها صورت نمیگیرد و تنها در مناسبتهای خاصی که به آنها نیاز داریم سراغ هنرمندانی چون استاد فرشچیان، استاد شجریان و ... می رویم. هنرمندی همچون استاد فرشچیان دغدغه معاش ندارد و هرچه می کند از هنر و دلش است. همین مسئولین آثار استاد را به نمایش بگذارند و ببیند که مردم چگونه از آن استقبال می کنند. بنابراین بهتر است کاستی ها و توقعات را تنها به دوش هنرمند نیندازیم و بیشتر از همه باید مسئولان فرهنگی یاد بگیرند که خودشان و زیرمجموعه شان در گالری ها بچرخند و با فضای هنر آشنا شوند.
وی در پایان گفته های خود با یادآوری یک خاطره ادامه می دهد: بد نیست خاطره ای از یک هنرمند نقاش برای شما بازگو کنم. این هنرمند در دوران دانشجویی یک نمایشگاه برگزار کرده بود. یکی از مسئولان شهری شخصا به گالری ایشان می رود و به او می گوید شما چه خواسته ای از ما دارید؟ این هنرمند هم میگوید من میخواهم یک گالری داشته باشم. آنها هم یکی از گالریهای یک فرهنگسرا را به او می سپارند و ایشان هم در زمینه ای که علاقه و دلبستگی داشت کارش را ادامه می دهد. چند نفر از مسئولان ما اینگونه برخورد میکنند و به چنین تعاملی اعتقاد دارند؟ اما متأسفانه بیتوجهی مسئولان، دلسردی هنرمندان را هم به دنبال دارد. اگر چنین اتفاقاتی در سطح شهر بیفتد و هنرمندان ما بتوانند جذب مجموعههای هنری شوند قطعاً آنها هم خساستی ندارند که آثارش را دریغ کنند و تن به تعامل ندهند.
انتهای پیام/
نظر شما